«میرزایونس»، معروف به میرزا کوچکخان با تحصیل علوم مذهبی و همینطور آشنایی با دانش و سیاستهای کشورهای استعمارگر به این نتیجه رسیده بود که باید با استفاده از سلاح به جنگ حکومت شاهنشاهی ایران برود. او با کمک تعدادی دیگر از مبارزان در ابتدا گروه «اتحاد اسلام» را در رشت تشکیل داد، ولی با حمله نظامیان انگلیسی در سال 1298 این گروه از بین رفت. اردیبهشت سال بعد ارتش اتحاد جماهیر شوروی وارد گیلان شد و بندرانزلی را اشغال کرد. آنها در اصل در تعقیب دشمنان دولت شوروی بودند، ولی نمایندگان سیاسی این دولت که میخواستند به نحوی در ایران نفوذ کنند، از طریق ارتش به میرزا کوچکخان و دیگر مبارزان پیشنهاد کمک و همکاری دادند. میرزا، شرایط را با احتیاط بسیار بررسی میکرد. او برای مبارزه با نظام شاهنشاهی نیاز به اسلحه داشت، ولی اگر اسلحههای رایگان شوروی را قبول میکرد به آن کشور وابسته میشد. میرزا در مذاکره با شوروی حاضر شد در قبال پرداخت پول از آنها اسلحه بخرد، به شرط این که دولت شوروی در مسائل داخلی ایران دخالت نکند و نیروهای نظامی خود را در خاک ایران افزایش ندهد و تصمیمگیری در باره نوع حکومت ایران هم بر عهده نمایندگان مردم ایران باشد و اموال هیچکس مصادره نشود.
پس از آن، میرزا موفق شد با کمک یارانش وارد شهر رشت شود. نظامیان دولتی در مقابل او مقاومت نکردند و شهر روز 18خرداد 1299 به دست میرزاکوچکخان فتح شد. ولی عوامل دولت شوروی که نمیخواستند با دولت مرکزی ایران درگیر شوند، به تعهدهای خود عمل نکردند. اختلافهای داخلی جنگلیها هم باعث بروز تفرقه شد و در سال بعد افرادی مثل احسانالله خان، خالو قربان و حیدرخان عمو اوغلی از نهضت جنگل خارج شدند. سرانجام میرزاکوچکخان در کوههای تالش، زمانی که به دنبال جمعکردن و سازماندهی دوباره دوستانش بود، در اثر سرمای شدید در گذشت.
میرزا، قسمت عمده زندگی خود را در مبارزه گذراند و همیشه در این فکر بود که آزادی خواهی خود را حفظ کند و به کشور دیگری وابسته نشود. عوامل رضاخان که به دنبال او بودند، جسدش را در میان برفها پیدا کردند و سر او را برای رضاخان فرستادند.